ایستاده تن به رغم عشق
افسرده روح به رغم غم
دست ها بی رمق شده اند
خسته و غمین شده اند
بر خیز برخیز
که انتظار را کوچ کرده ایم
جهان منتظر بازشدن چشمهایت
ببین ببین تو جهانت
سحر غمین شده
کوچ ها از هزاران منزل قبل دریده می شدند
یک بار اتفاق به نفع تو رغم بخورد
تو باشی
تو باشی
جان به در برده د ره تمنا شده است ....
به یاد زهره دلسوز
شاعر : محمد ابراهیم آشنا