![](https://d1.98share.com/upload/user/storage/0/8/f/cixfrzt8dmwk08ff49889b41c6c8e2c9158bdc97557f.jpg)
روزی هم تمام می شود این روز های گذار
آنوقت آنها باید بگذارند و ما از جلوی چشمانشان بگذریم ...
غلغله است
تنهاییم غلغله است
بی کسی هایم غلغله است
غلغله رنج
رنج هایی که از خوبی سر درآورده اند
و من مست و سرخوش از رویا های مبهم دلدادگی
انگار تعلق مرا پوچ می کند
انگار ذره میشوم و بر باد میروم
در هنگامه مهربانی و شاید نه این دلدادگیست
که رنج هایم را مثل زخمی سرباز به تعفن رویای پر آشوب می کشاند .
و من در غلغله تنهایی، زندگی خود را کوچ می کنم !!!
شاعر : محمد ابراهیمی آشنا