چهارشنبه ۰۸ آبان ۹۸ | ۰۴:۵۵ ۲,۰۰۱ بازديد
کورسوی مسیر
لابه های غم پنهانی من را فهمید
که جهالت زده بر عمق وجود خویشم
من که خود نه صنمی دارم و هیچ
مثل یک عاشق خسته نگران از خویشم
خانه ام لانه ی افکارِ جهانی خاموش
کور سویی که شود گاه درون خاموشم
مثل آن بلبل مستانه ی عاشق در بزم
به طرب آیم و از عشق گهی مدهوشم
نی بنالد ز جفاها و بنالد هر روز
دف زند، خنده که من پر جوشم
تار عشقت بنوازم که تعمق جویی
کوبه ایی برکشم و حق طلبد آغوشم
ما که عمریست، چو رندان قلندر به رهیم
منزل و دیر نداریم همه خاشاکیم
ما صدای خَشِ امواج درستی هاییم
ما صدای بَم آینده ی پُر غوغاییم
ما هم اکنون، رگِ خوابِ نفسِ آواییم
ما همه گم شده در نُت هاییم
ناله و نی به هم آمیخته تر بنوازیم
جامه صبر بر اندام "شدن" اندازیم .
شاعر : محمد_ابراهیمی_آشنا
لابه های غم پنهانی من را فهمید
که جهالت زده بر عمق وجود خویشم
من که خود نه صنمی دارم و هیچ
مثل یک عاشق خسته نگران از خویشم
خانه ام لانه ی افکارِ جهانی خاموش
کور سویی که شود گاه درون خاموشم
مثل آن بلبل مستانه ی عاشق در بزم
به طرب آیم و از عشق گهی مدهوشم
نی بنالد ز جفاها و بنالد هر روز
دف زند، خنده که من پر جوشم
تار عشقت بنوازم که تعمق جویی
کوبه ایی برکشم و حق طلبد آغوشم
ما که عمریست، چو رندان قلندر به رهیم
منزل و دیر نداریم همه خاشاکیم
ما صدای خَشِ امواج درستی هاییم
ما صدای بَم آینده ی پُر غوغاییم
ما هم اکنون، رگِ خوابِ نفسِ آواییم
ما همه گم شده در نُت هاییم
ناله و نی به هم آمیخته تر بنوازیم
جامه صبر بر اندام "شدن" اندازیم .
شاعر : محمد_ابراهیمی_آشنا